روز ششم
روز ششم رفتیم پیش دایی تا تو گوشت اذان بگه....و عصر هم خیلیها اومدن دیدنت.مامان بزرگ و بابا بزرگ (مامان و بابای بابا) مامان افی که اونجا بود.بابا محمود- خاله سوگل-دایی سامان- خاله سهیلای بابا شاهین و خانوادش- خانواده خاله فری-هایده و خانوادش-هما و هادی که برات هدیه اورده بودن
نویسنده :
مامان سارا و بابا شاهین
20:55